6مهر با کامران دانشجو و دانشجویان

روز 6 مهر با اومدن کامران دانشجو برای حضور در مراسم آغاز سال تحصیلی به دانشگاه تهران مقارن بود با ثبت نام بچه های جدیدالورود،نمیدونم اونا چه احساسی داشتن وقتی میدیدن کلی از سال بالائی ها جمع شدن و بر ضد دولت شعار میدن و تو دانشگاه به قصد کتابخونه مرکزی(محل مراسم با حضور کامران دانشجو) میچرخن....شاید تعجب کرده بودن یا ترسیده بودن یا خوششون اومده بود یا...هر چی که بود بیشتر تو حال وهوای خودشون بودن و کاری به این کارا نداشتن ،حق هم دارن،به خودم که نگاه میکنم میبینم چه قدر با سال اولم توفیر دارم، اون موقع ها همش به فکر خودم و کارام بودم ولی الان اونقدر پخته شدم که نسبت به محیط اطرافم و اوضاع جامعه حساس باشم.........

قرار تجمع ساعت ده جلوی کتابخونه مرکزی بود وقتی رسیدم قصد نداشتم بمونم و ببینم ،چون میخواستم برم دنبال کلاسای ارشد ولی وقتی حضور دانشجوها رو دیدم فهمیدم که اگه برم ونبینم پشیمون میشم ،فضای دانشگاه کاملا ملتهب بود یعنی از چهره بچه ها میتونستی بفهمی قراره اتفاقی بیفته از جلوی کتابخونه حدود70-60 نفر جمع شدن که طبق عادت پیشین تو دانشگاه بچرخن و بچه ها از همه دانشکده ها ملحق بشن،خیلی ها هم که مثل من جرات نداشتن با فاصله دنبالشون راه افتادن تا ماجرا رو دنبال کنن،جلوی دانشکده ها بچه ها اضافه میشدن و شعارا پر شورتر میشد،این جمع معترض وقتی دوباره به سمت کتابخونه برمیگشت چندین برابر شده بود جمع زیادی هم  که نسبتا نزدیکشون بودن و جرات شعار دادن نداشتن ،وقتی حرکاتشون رو زیر نظر میگرفتی میفهمیدی کدوم طرفی اند.....بین اونا ،کسایی که صداشون بلندتر بود شعارا رو تکرار میکردن تا بقیه هماهنگ بشن ،یکیشون رو که من میدیدم،از فرط بلند بلند شعار دادن تمام رگای صورتش زده بود بیرون و اون آخرا که صداش بدجور گرفته بود رگای شقیقه اش رو با دستاش نگه میداشت و شعار میداد ولی ول کن نبود ،خوشم اومد از غیرتش،تو همین اوضاع بود که بعضی ها رفتن و پارچه خوش آمدگویی کامران دانشجو رو کندن و انداختن توی جوب دانشگاه ،اینکار حتی اونایی که کنار ایستاده بودن رو هم وادار به تشویق کرد،تو این  اوضاع و احوالات نظرمون جلب شد به چند تا بسیجی که برای مقابله به مثل اومده بودن و شعار میدادن ولی صداشون رو نمیشد شنید چون تو شعار بقیه گم میشد، بچه ها که اونا رودیدن شروع کردن به هو کردن و دادن شعار   دانشجوی سهمیه   همینه همینه    بسیجی واقعی همت وبود و باکری      ما اهل کوفه نیستیم پشت یزید بایستیم   یا حجه بن الحسن   ریشه ظلم رو بکن

بچه ها دوباره به شعارای خودشون ادامه دادن و سعی میکردن به بسیجیا بی محلی کنن چند دقیقه بعد بسیجیا که دیدن فایده نداره یکیشون پرچم یا فاطمه زهرا رو برداشت و شروع کرد دور خودش چرخیدن اولش تند میچرخید ولی وقتی بچه ها شعار دادن بسیجی بسیجی    سبز تو هم قشنگه(پرچم سبز بود)   سرعتش کم شد ولی واسه اینکه کم نیاره نمی ایستاد

شعار دادنا ادامه پیدا کرد تا اینکه بچه ها رفتن که دوباره تو دانشگاه بچرخند، بعد از رفتن معترضا من همون جا موندم که ببینم گروه اقلیت بسیجی چی کار میکنه 10-15 تا دختربا 10-12 تا پسر جمع شده بودن تا برای خودشون سخنرانی کنن !!!یکی یکی می اومدن بالای جدول برای خودشون دلیل منطق می آوردن ،مثلا یکی اومده بود میگفت:سوال من اینه دروغگو کیه ؟ بی ادب کیه؟؟از همفکرای خودش سوال میکرد، یکی دیگه هم میگفت بریم بعد نماز دعای توسل بخونیم دفع فتنه کنیم ،

آخر ماجرا رو ندیدم چون باید میرفتم دنبال کارم ،از اینکه موندم و جو بچه ها رو شناختم خوشحالم ،قبل از این نمیدونستم، ولی چیزی که من دیدم بالای 70 درصد بچه ها مخالف بودن (اونایی هم که شعار نمیدادن هم حساب کردم چون صحبت هاشون رو میشنیدم و رفتارشون رو میدیدم)

این هم از ماجرای 6 مهر ....میگما خوب شد احمدی نژاد نیومد ،من فکر میکنم امنیتش تو نیویورک بیشتر از دانشگاه ما باشه

....به هر حال تا پست بعدی بای.