حیدر حیدر کردن و زدن دختر بی دفاع!!!!!!!!
سلام،بالاخره این امتحانای ما هم تموم شد ،احساس میکنم راه نفسم دوباره باز شده...بیشتر از یه هفته از ماجرای قدس گذشته و نتونستم زودتر بیام راجع بهش پست بذارم ،نکته های مهمش رو مینویسم،
چیزایی که مینویسم مربوط به حوالیه ظهر نزدیک دانشگاست،راجع به بقیه ساعتا و مکان ها اظهار نظر نمیکنم چون ندیدم
از خیابون فاطمی که ملت مجبور شدن پیاده برن چیزی که توجه من رو جلب کرد خط تفرقه بود چرا میگم خط تفرقه؟چون پیاده رو نصفش مردمی بودن که میرفتن نماز جمعه و از چادر و چفیه هاشون هم احوالاتشون مشخص بود و نصفشم مردمی بودن که با انواع واقسام نماد های سبز برمیگشتن،این صحنه واقعا شکاف بین مردم رو نشون میداد شکافی که چند ماهه بزرگ شده و دو طرف به جای ترمیمش بهش دامن میزنن.....
جلوتر که میرفتم جمعیت مردم معترض بیشتر و بیشتر شد و صدای شعارا به گوش میرسید،انتظار جمعیت زیادی رو نداشتم چون فکر میکردم مردم معترض مثل همه دوستام که هیچ کدوم حاضر نشده بودن ریسک کنن و بیان (البته بیشتر به خاطر پدر مادراشون)ریسک 3 ماه پیش رو تکرار نمیکنن ولی جمعیتی که توی بلوار کشاورز دیدم واقعا اشک به چشمام آورد تهش رو نتونستم ببینم که بخوام ادعا کنم فلان قدر بود ولی هر چی بود انتظارش رو نداشتم،مردم از تو بلوار میرفتن تو خیابون کارگر و من که بین جمعیت افتاده بودم چه میخواستم چه نمیخواستم باید ادامه میدادم،راجع به شعارا دیگه نمیگم چون همه میدونن....توی مسیر کنار کوچه های فرعی بسیجی های چفیه به دوش واستاده بودن که ملت نتونن از تو کوچه برن سمت دانشگاه،بعضی وقتا نمیدونم جلوها چه خبر میشد که ملت فرار میکردن عقب،جمعیت همینجوری خیلی زیاد بود اونا هم که می اومدن به معنای واقعی له میشدیم،بعضی ها که با تجربه تر و خونسردتر بودن سعی میکرن مردم رو آروم کنن به راهشون ادامه بدن این شعار رو هم میدادن نترسین نترسین ما همه با هم هستیم قضیه وقتی جالب تر شد که رسیدیم ته کارگر ،به جای شعار صدای همهمه بود و مردم جلوتر نمیرفتن برای اینکه ببینم چه خبره از تو پیاده رو که خلوت تر شده بود رفتم جلو ،هر چی جلوتر میرفتم فضا بیشتر تغییر میکرد یه اتوبوسی هم دیدم که اومد و یه سری ریختن بیرون،تو خیابون جای مخالفا ملتی که به نظر برادرای بسیجی بودن وایستاده بودن و مرگ بر منافق میگفتن،کاش میرفتم و مگفتم میشه واسم منافق رو معنی کنید،مطمئنا اگه بلد بودن میفهمیدن که این شعارشون جاش اینجا نیست،خواستم برگردم بالا که صحنه های جالبی دیدم،یه آقای محترم بسیجی که از چاقی دو برابر بابام بود با حالت حمله سمت یه خانومی که باحجابم بود و دستمال سبز داشت رفت و نعره میکشید که دستمالت رو بنداز دور!!!اون خانوم بدبخت هم فکر میکنم قالب تهی کرد ....جلوتر که رفتم یه برادر عزیز بسیجیه دیگه باز گیر داده بود به یه خانوم دیگه و با چوب تو دستش تهدید میکرد و داد میزد ،خانومه خودش رو نجات داد و در رفت،برادر بسیجی هم پشت سرش داد زد ضعیفه بدبخت!!!!!با خودم فکر میکنم اون زن ضعیفه بدبخت بود یا آقایون گردن کلفت شکم گنده که زورشون به زن میرسید؟بالاتر که رفتم یه سری جوون که از وجنات صورت و لباس و شعاری که میدادن معلوم بود بسیجی هستن به ردیف کنار کوچه فرعی واستاده بودن و خطاب به کسایی که تو کوچه برده بودنشون شعار میدادن حیدر حیدر !طوری که فکر میکردی حنجرشون داره پاره میشه،با صحنه هایی که از قبل دیده بودم فکر کردم نمیتونم بذارم از اسم امام علی مایه بذارن، سمت یکیشون مشتم رو گره کردم و گفتم حیدر تو دهنت بزنه،دیدم چیزی تو جوابم نگفت ،از خودم خجالت کشیدم و فکر کردم چه کار بدی کردم،چه قدر با متانت و بزرگوار بود!همین طور ادامه دادم به راهم و از اونجا دور شدم، نیروی انتظامی که تا اون موقع کاری نمیکرد فقط واسه ترسوندن به طرف جمعیتی که من هم توش بودم جمله کرد ،من که خیلی خیلی ترسیده بودم خواستم از تو پیاده رو برم تو خیابون بین مردم که یه چیزی محکم خورد تو کمرم، فکر کردم باتوم نیروهای انتظامیه برگشتم و در کمال ناباوری با بسیجه حیدر گویی که بهش اون حرف رو زده بودم فیس تو فیس شدم از مشتی که خورده بودم گریه کردم و اون آقای خیلی محترم هم بهم یاداوری کرد که چرا اون مشت رو خوردم ،مبادا که یادم رفته باشه!!!!!!!گریه میکردم و با خودم فکر میکردم اونا با چه عشقی دارن حنجرشون رو واسه گفتن اسم بزرگ حیدر پاره میکنن؟با چه آرمانی؟؟؟حرف من زشت بود و اون هم انسان و جایز الخطا ،،حق داشت عصبانی بشه و لی وقتی اون همه از اون جا دور شده بودم و افتاده بود دنبالم وقت کافی برای فرو نشوندن خشمش و به یاد آوردن امام علی داشت،ولی چرا؟؟؟این چرا ها باید جواب داده بشه که نمیشه،با حال پریشون رسیدم بلوار کشاورز دیدم یه عده ای وایستادن به مخالفا میگن جیره خوار صهیونیست!!!!!!!!!!!!این از اون حرفا بود که دوباره خونم رو حسابی به جوش آورد بدترین حرفا رو برای تحقیر مخالفا زدن و با چوب بدی اونا رو روندن، چیزی نیست که من بتونم باهاش کنار بیام حتی اگه مخالفا در اشتباه محض باشن که اصلا اینطور فکر نمیکنم شاید اونا خیلی خیلی اشتباه و تقصیر داشته باشن توی راهی که دارن میرن ولی دارن حق طلبی میکنن و بایدتوجیه بشن،وقتی به جای توجیه این جوری رونده بشن معلومه یه ظلمی از یه سرچشمه ای چه زیاد چه کم داره بین مردم میخزه ،این روزا ادعاها خیلی زیاد شده و از اون ور جواب گو بودن خیلی خیلی کم،من معتقدم من و تک تک مخالفا و موافقا به خاطر نفس و اشتباهات انسانی ممکنه مقصر باشیم ،و اصلا این رو قبول ندارم که چون مخالفم بگم این وری ها فرشته اند، هممون مقصریم ولی چیزی که اینوریها دارن به نظر من حق طلبی و ظلم ستیزیه،و این واقعا مهمه،
با این اوصاف خیلی از چیز ها رو باید زمان حل کنه البته با خواست خدا،اوضاع خیلی پیچیده تر از اونیه که ما آدمای پر از اشتباه و خطا به راحتی آب خوردن تحلیل سیاسی داشته باشیم ،تحلیل درست سیاسی جز کارای خیلی سخته،کاری که این روزا برای هممون شده سرگرمی روزمره !!!!
به هممون میگم به کجا چنین شتابان،یاحق